طبقه بندی آثار بهزاد
تنوع شگفت نگاره های بهزاد و چندین بعدی بودن هر یک از آنها طبقه بندی را بسیار دشوار می کند . این آثار با همه تنوع خود در فضای کلی دنیای نگارگری ایرانی خلق شده اند : فقدان پرسپکتیو و سایه روشن و عضله پردازی و تقلید از طبیعت . اما در یک کلام ، بطور ایجابی ، در عالمی مثالی – خیالی و شاعرانه شکل گرفته است . یعنی در عالم مثال فلسفه و عرفان – عالمی که در معرفت کیهان شناختی اسلامی ایرانی حد واسطی است میان عالم والای جبروت و عالم ماده یا ملک .
آثار بهزاد را می توان به این صورت طبقه بندی کرد :
- عاشقانه ها : لیلی و مجنون ، خسرو و شیرین ، یوسف و زلیخا ، فرهاد و شیرین ، مرگ فرهاد ، مجنونها .
- جنگاورانه ها : جنگ قبایل ، جنگ اسکندر و دارا ، جنگهای تیمور و لشکرکشیها ، جنگ شتران ، سربازان و تیراندازان .
- عارفانه ها : دراویش ، گفتگوی فقها ، صوفی پیر و مرد جوان ، اسکندر و هفت حکیم ، پرندة درویش ، شاعر هاتفی ، پیر مرد و درویش .
- پیامبرانه ها : کشتی تشیع ، پیامبر اسلام (ص) و یارانش ، یوسف و زلیخا .
- شاهانه ها : تصاویر پادشاهان ، مهمانی شاهانه ، خسرو در نزد پدرش ، هرمز ، شیبک خان ، سلطان حسین بایقرا ، بهرام گور با اژدها ، مأمون در حمام .
- طراحیها .
- منظره پردازیها : شکارچی و شتر ، جنگ شتران .
- فقیرانه ها : رنجبران و پاره پوشان ( کارگران ، دلاکان ، عمله ها ، خدمتکاران ) ، پیرزن و سنجر ، بنای قصر خورنق ، مأمون در حمام .
- روزمره ها : کاخ سازی رنجبران و جنگ سربازان و تیراندازان و نیز شکاربانان .
منابع الهام بهزاد و اعمال قاعده بزرگ جانشینی
بهزاد در آثارش ، غیر از فضای کیهان شناختی عارفانة مذکور ، از این منابع ملهم بوده است :
1) متون ادبی و هنری و تاریخی .
2) متون عرفانی .
3) زندگی روزمره ، که بهزاد به تناسب حال آنها را به یکدیگر تبدیل کرده است . شاید بتوان گفت که قاعده حاکم بر آثار بهزاد تبدیل و ترکیب عناصر زندگی روزمره و مسائل اجتماعی و عرفانی با متون ادبی و دینی است ؛ و این قدرت خارق العاده در سراسر آثار بهزاد قابل ذکر و بررسی است و خود موضوع تحقیق جداگانه است . بعبارت دیگر ، پیوند زمانه و زمان حال و محیط اطراف با ادبیات و تاریخ و اسطوره ، از طریق نشاندن صحنه ها و انسانهای محیط زندگی بهزاد در قصه ها و متنهای ادبی و عرفانی یا ، به زبانی دیگر ، نوع دیدگاه و اعمال آناکرونیسم و جا به جایی زمانها و موضوعها و انسانها شگرد اعجاب آفرینی است خاص نگارگری بهزاد .
طبیعت گرایی ، واقع گرایی ، و عالم نگارگری ایرانی
در اینجا توضیحی هر چند کوتاه درباره طبیعت گرایی و واقع گرایی و عالم نگارگری ایرانی ( عالم مثال ) لازم است .
طبیعت گرایی در هنر و ادبیات معاصر ترسیم و توصیف گزارش گونه محیط است . اعم از صحنه پردازیهای مربوط به جامعه و طبیعت انسان . طبیعت گرایی در حقیقت گزارشی است از طبیعت که نمونه آن را در آثار شیشکین ، هنرمند روس ، که پرداخت طبیعت را به اوج رساند ، یا مجسمه سازی کلاسیک به نام میرون در عصر طلایی یونان باستان ، که دیسک انداز را خلق کرد ، یا در آثار هنری دنیای رنسانس ، آثار کسانی چون میکل آنژ و رافائل ، می بینیم . ( شیشکین زیبایی طبیعت را و میرون تاثیر انرژی را در حال پرتاب دیسک بر عضلات انسان گزارش کرده است ) . واقع گرایی ، بر عکس طبیعت گرایی ، کم و بیش ، تلخ و انتقادی و تحلیلی است . این طرز نگاه به یک معنی با گوستا و کوربه در نقاشی و با بالزاک در ادبیات در اواسط قرن نوزدهم شروع شد – هنگامی که واقع گرایان از دنیای رمانتیک و احساساتی رمان نویسان و نقاشان پیشین شدیداً انتقاد کردند و توجه به محیط زندگی را با همه زیبایی و زشتی اش پیشة خود ساختند . واقع گرایان کارگاههای هنری را ترک کردند و عرصة حیات واقعی آدمهای معمولی را طراحی و نقاشی کردند یا محیط بیرون را به درون کارگاهها انتقال دادند . واقع گرایان در ادبیات نیز به بیان فصاحت کاخ ها و دربارها و برملا نمودن فجایع آن و شرح نامرادیها و ناکامیهای مردم عادی رو کردند و با دقت به جزئیات شخصیتهای پست و فرومایگان و پاره پوشان و زحمت کشان پرداختند .
واقع گرایی در روند خود به واقع گرایی انتقادی و نهایتاً در قرن بیستم ، در مکتب مارکسیسم ، به واقع گرایی اجتماعی تبدیل شد . این مکتب تحلیل واقعیتهای زشت و زیبا بر اساس خاستگاههای اقتصادی – اجتماعی و ارائه طریق بسوی دنیایی بی طبقه را توصیه می کند . در هر دو این مکتب ها ، توجه به جزئیات طبیعت و واقعیت ، تقلید و نسخه برداری از واقعیت ( عضلات ، نیروها ، سایه روشنها ، پرسپکتیو ، حجمها ) و نشان دادن کمیت و ماده جزو مبانی است و دنیای ماورائی و متافیزیک مورد توجه هنرمند نیست .
نمودن ساحت مثال مهمترین خصیصه نگارگری ایرانی است ، یعنی غلبه عالم ذهن و عالم خبال بر واقعیت بیرونی . نگارگر ایرانی آنچه را می اندیشد یا در ذهن و خیال خود پرورده است در ساحتی فاقد ماده نقاشی می کند . مبنای فکری و عقیدتی این ساحت ، که زیربنای همه اشکال هنر اسلامی است ، مقوله « تجلی » است . بر طبق مفهوم تجلی ، حق تعالی همچون رمزی ناگشودن است که جز با تجلی بر انسانها و جهان نمایان نمی شود که این وضعیت را حالت « غیب الغیوب » می نامند .
در کیهان شناسی عرفانی ، که عالم نگارگری از آن متأثر است ، حق تعالی به ترتیب در عوالم جبروت و ملکوت ، ( مثال یا خیال ) و نهایتاً ملک ( یا ماده ) تجلی می کند . نگارگری ایرانی در تاریخ خود به نحوی شکل گرفته است که نه همچون عالم ماده و ملک دارای مختصات کامل مادی ، چون جنس و ماده و حجم و پرسپکتیو و زمان ، است و نه چون عالم جبروت ، فاقد هرگونه رنگ و شکل و اندازه ؛ بلکه پدیده ای است بینابین در عالمی که آن را « مثال » یا « خیال » می نامند . این عالم از وجهی که به ساحت جبروت متمایل است فاقد عناصر مادی ، چون جنسیت و زمان و حجم و سایه روشن و پرسپکتیو ، است و از وجهی که به ساحت نازل تر ، یعنی دنیای مادی ، متمایل است رنگ و شکل و سطح و حالت و موضوع دارد . بدین ترتیب عالم مثال را بنا بر طبعش نمی توان تقلیدی از دنیای ماده و ملک تلقی کرد : اگر چه از آن متأثر می شود ، ویژگیهای خود را دارد . اهمیت بهزاد و نقش خاص او در تعمیق و گسترش و پیچیده سازی این عالم ، یعنی عالم مثال و خیال در نگارگری ایرانی ، است ؛ به گونه ای که وصول به این عالم را از طریق عناصر زندگی روزمره و صحنه های عینی میسر می سازد .
مرا باشد از درد طفلان خبر که در خردی از سر برفتم پدر
کمال الدین بهزاد گاه شیخ است و عارف و حکیم ، گاه کارگر و عمله و بنا ، گاه پیر و گاه جوان ، زمانی درویش و زمانی مرید ، گاه مسجد است و گاه گرمابه ، گاه باغ و گاه راغ . این یتیم عارف بارها در آثار خود ظاهر می شود : گاه بر اساس خاستگاه اجتماعی اش و گاه بر اساس عقیده اش و گاه مطابق زمانه اش .
بهزاد قرن نهم هجری قمری حتی اگر اثری از نظامی قرن ششم را نگارگری می کند ، چون بنای قصر خورنق ، یا قصه ای از ساحت نازمانمند قرآن کریم را ، که به زبان سعدی بیان شده باشد ، چون یوسف و زلیخا ، باز می تواند زندگی و پیچیدگیهای روان شناختی خود را به نحوی با آن متون پیوند زند ، و زمانه و شخصیتهای دوران خود را در آنها نشان دهد و رنگ و نقش خود را بر آنها زند .
با این نگاه ، بهزاد نه تنها واقع گرا و طبیعت گرا نیست ، بلکه در نهایت آرمان گرایی (ایدئالیسم) و ذهنیت گرایی نقاشی می کند . این بازتاب زندگی اوست که با درک و فهم و احساس عمیق واقعیتهای اجتماعی ، عناصر زندگی روزمره با متون ادبی ترکیب می شود و بیانی درونی و اکسپرسیونیستی می یابد و سپس به عالمی مثالی وارد می گردد . در حقیقت ، می توان چنین روندی را در نگارگری بهزاد مشاهده کرد :
انتخاب شخصیتهای محیط زندگی خود و پیوند زدن آنها به متون و آثار ادبی و دینی و سپس درون کاوی و بیان حالات فیزیکی و روحی ( اکسپرسیونیسم ) و نهایتاً حضور در عالمی مثالی . این عالم همان عالم معهود نگارگری ایرانی است که در ذات خود غیر واقع گرا و غیر طبیعت گراست . بر طبق نظریه اکو ، انسان گرایی و عرفان و تدین شخص بهزاد – همه با هم آثار او را شکل داده اند . در این مقطع از تاریخ ، یعنی آغاز رنسانس پسین ، در غرب ، به تدریج انسان و خدا از هم جدا می شوند و اومانیسم مدرنیته را یکسر از خود متاثر می ساخت ؛ اما در این سوی جهان ، در مشرق زمین ، انسان و خدا با هم و صمیمانه در آثار بهزاد هویدا می شوند .
نظرات شما عزیزان: